ص 11: نشان عقل و سنجش تفکر است و نشان تفکر، سکوت و خلوت.
ص 12: این درست است که کارهاى زیاد داریم، ولى گرفتارى ما در هر لحظه بیش از یک کار نیست و آن مهمترین کار است، نه تمامى آن همه کار.
ص 21: در متن تاریکى و بحران باید طرح بریزى و در طلوع فجر باید گام برداى.
ص21: مادامى که عمل تو در اعماق ریشه ندوانده باشد و از شناخت و احساس تو مایه نداشته باشد، این عمل به درد دیگران مىخورد.
(تا زمانی که عمل انسان از عمق وجودش بر نخاسته باشد و از شناخت و احساسش مایه نداشته باشد این عمل به درد دیگران می خورد نه خود او.)
ص22: آنچه که استبداد را شکل مىدهد، همین پوک شدن آدمها و از دست رفتن بینات و کتاب و میزان
است.
ص22: سردستهى تمام اساسهاى استضعاف و استبداد و استثمار واستعمار و ... سردستهى تمامى اینها همان پوک کردن و استخفاف است.
(ریشه ی تمام استضعاف ها و استبداد ها و استثمار ها و استعمار ها و ...پوکی و استخفاف است.)
ص23: و این عمق و پایه، جز با خلوت و نظارت تو تأمین نمىشود.
(عمق و پایه ی انسان جز با خلوت و نظارت او تأمین نمی شود.)
ص24: ما نمىتوانیم به اتهام درون گرایى در سطح بمانیم و با پاى دیگران راه برویم.
ص24: آنها که از درون نجوشیدهاند از بیرون پر خواهند شد.
ص25: تو که تمامى راه را مىشناسى، در هر لحظه تکلیفى بیش از یک گام ندارى.
(انسانی که همه ی راه را شناخت در هر لحظه تکلیفی بیش از یک گام پیش رویش نمی بیند.)
ص25: کسى که عشق رفتن دارد، زمین خوردن مانعش نمىشود، که تجربه مىآموزد. تجربهاى براى درست رفتن.
ص25: تو به خاطر باطل دیگران نمی توانی از حق خودت چشم بپوشی.
ص28: این قرآن است که خدا را در تمامى بتهاى تو نشان مىدهد و از تمامى جهان که دیوار چشم تو هستند، براى تو آیه مىسازد و پیام در مىآورد، چون واقعیت و پیام چنان درهم گره خوردهاند که از تمامى جهان آیه بر جاى مانده است.
(1.این قرآن است که به انسان بصیرت می دهد و به او آیه ها را نشان و پیام می دهد.2.در جهانی که واقعیات و پیام ها در هم گره خورده اند ،قرآن کریم آیه ها و نشانه ها را برای انسان روشن می کند و صراط می شود.)
ص29: ابر و باد و مه خورشید و فلک، حرف دارند. و این حرفها را کسى مىشنود که با این خلوت و سکوت همراه شده.
(همه ی هستی حرف دارد و حرف ها و پیام های خداوند را کسی می شنود که با خلوت و سکوتی واقعی همراه شده.)
ص29: عظمت قرآن در همین است که از سادهترین مسائل، از بىحرفترین پدیدهها، براى تو حرف بیرون مىآورد و پیغام مىگذارد.
ص30:تو مىشنوى که خدا همهى هستى را پرکرده تا آنجا که جایى براى کسى و چیزى نیست.
(انسان با صدای وجود می شنود که خداوند همه ی هستی را پر کرده تا آنجا که جایی برای کسی و چیزی نیست و فقط خداوند هست.)
ص33: آنها که خود را نکاشتهاند و ریشهها را از خاک بیرون بردهاند، قرارى نخواهند داشت.
ص34: آنها که ریشه پیدا کردهاند و به ثبات رسیدهاند، هیچ طوفانى آنها را نمىلرزاند.
ص35: کارى که قرآن در رابطه با فکر ما دارد همین نکته است که او را در تمامى بتهاى ما و حجابهاى ما نشان بدهد، که تو با او پیوند بخورى و از محدودها بیرون بیایى.
(کارى که قرآن در رابطه با فکر انسان انجام می دهد این است که خداوند را در تمامى بتها و حجابها ی آدمیان نشان می دهد، تا انسان با خداوند پیوند بخورد و از محدودها بیرون آید.)
ص41: تو خدا را مىبینى در حالیکه تمام واسطه و قانونها و پدیدهها را هم دیدهاى، ولى در آنها نماندهاى و راهت را ادامه دادهاى و تمام هستى را آیت دیدهاى، نه غایت و نهایت.
ص42: با این دید معجزات، طبیعتهایى هستند که با آن مأنوس نشدهاى و علیتهایى که آنها را نشناختهاى و طبیعت، معجزهاى است که با آن آشنا شدهایم و انس گرفتهایم.
(معجزات طبیعت هایی هستند که با آن ها مانوس نشده ایم، و طبیعت معجزاتی است که با آن ها انس گرفته ایم.)
ص45: اکنون معجزات براى تو طبیعى مىشوند و ثبات و أمن و توکل بر وسیلهساز، در تو شکل مىگیرد .
(انسان هرگاه به شناخت رسید معجزات برای او طبیعی می شوند و ثبات و امن و توکل بر وسیله ساز در او شکل می گیرد.)
ص46: آنچه که ما را در خود گرفته، همین واسطههایى است که به خاطر بىظرفیتى ما، پیش ما گذاشتهاند و به خاطر بهانهگیرىها برایمان تنظیم کردهاند.
(آنچه که انسان را در خود گرفته ،واسطه ها و وسیله هایی است که به خاطر بی ظرفیتی او پیش رویش گذاشته اند و به خاطر بهانه گیری ها و ناسپاس بودن هایش برای او تنظیم کرده اند ،در حالی که واسطه هدف نیست.)
ص48: اینها آیههاى خداست که تو را در این ارزیابى و شناسایى و سپس در مرحلهى سنجش و مقایسه، یعنى در دو مرحلهى فکر و عقل کمک کند تا به عشق خدا و ایمان و توحید برساند و در صراط مستقیم راه بیندازد